loading...

خودم و بس:)

در مسیر بهتر بودن

بازدید : 484
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 0:37

مرگ این دختر ۱۳ ساله خیلی برام دردناک بود اینکه پدری که باید تکیه گاه دخترش باشه خودش با دست خودش دخترش رو کشت:(مگه عاشق و دلباخته بودن برای دختر جرمه؟؟ چرا یک پدر نمیتونه و یا نخواست با دخترش منطقی حرف بزنه ......😔😔😔میدونی دلم طاقت نیاورد به بابام گفتم بابامم حالش بدتر از خودم شد وکلی دلش سوخت:( بعضی زمانها حس میکنم خدا خیلی خیلی دوستم داشته که پدرم این قدر کنارمه و چه قدر راحت تونستم و میتونم همه چی رو بدون ترس و واهمه‌‌‌ای بهش بگم ؛بگم از عاشق شدنم ، از دوست داشتنیهام ،از بازیگوشی‌ها و شیطنت‌های دنیای خودم ، از هر چی که فکرش رو بکنی و بازم همینطوری کنارمه و بهم اطمینان میده که همه جوره حواسش بهم هست و ازادی بهم میده بدون اینکه سرزنشی باشه حتی اگر دیگران کلی مخالف باشند و همینطور راهنماییم میکنه و در نهایت میگه بابا خیلی مواظب خودت باش حواست باشه خیلی زرنگ باشی میدونم تو دلش بعضی وقت‌ها یک نگرانی وجودش رو میگیره ولی به روم نمییاره که نشه بترسم بهم اطمینان میده که در هر حال بال پرواز منه . حتی زمانی که حالم بده وقتی کنارمم نیست از پشت تلفن هم سریع حالم رو میفهمه خیلی خیلی بیشتر از مادرم . یا زمانی که از دل درد هیچ رنگ و رخساره‌‌‌ای روی صورتم نیست اولین کسی که نوازشم میکنه قربون صدقم میره و کلی کنارمه بابامه بدون اینکه من خجالتی بکشم از دختر بودنم؛ قضاوتی نمیکنه که چرا از اون پسر خوشم اومد در حالی که وقتی بهش میگم راهنماییم میکنه حتی زمانی که چند سال پیش یک مرتبه بهش گفتم بابا همه‌ی پسرها فقط به فکر نیاز جنسیشونند فرقی نمیکنه چه شخصیتی باشند و حرف‌های اون کسی که ادعای عاشقی میکرد رو تک تک بهش گفتم بدون ترس ،نگاهم کرد و گفت بابا همه‌ی مردها اینطوری نیستن و کلی راهنماییم کرد و بهم گفت فریب ظاهر ادمها و موقعیت‌های خوبشون رو نخورم .از مرد زندگی برام میگه و اینکه پسرها مثل من فکر نمیکنند و با هم رفتار ادمها رو تحلیل میکنیم. میدونی من هیچ وقت کاری نکردم و نمیکنم پدرم رو ناامید کنم حتی زمانی که میخوام ریسک کنم اول جوانبش رو میبینم که برای پدرم چه طوری میشه ؟ حتی زمانی که عاشق اون پسر بودم هر جور با خودم حساب و کتاب کردم دیدم ارزش نداره به خاطرش روی پدرم به ایستم و بگم من این پسر رو میخوام حتی اگر دلم بدجوری بخوادش چون پدرم همه چی رو بهم گفته بود و من عمیقا با منطق حرفش رو قبول داشتم . من باید باید باید اگر اسمون به زمین بیاد زمین به اسمون بره باید کاری کنم پدرم رو حسابی خوشحال کنم هر چند الانم ازم ناراضی نیست ولی من هنوز تلاشم رو نکردم و اگرغیر این بگم دروغ گفتم.

جواب سوالات باشگاه آگاه 1399/03/6
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی